به گزارش دبل استار، روزهای تلخ وقتی طعم سنگین خود را نشان میدهند که خاطرات شیرین را ببلعند و بهترینها را از وجودت بگیرند. دقیقا آنجاست که در کنار مرور شیرینیهای گذشته، حاضری همه چیز را بدهی تا ولو به اندازه چند ساعت به آخرین روزها و واپسین ساعات خوشی برگردی. آن هم فقط برای لمس دوباره آن نعمتها و داشتهها.
این فقط بخشی از زبان حال خانواده آبی است در توصیف پدر سالار و آخرین روز ملاقاتشان.. ۲۱ مرداد ۱۳۹۵ .
هر کس آن روز برای تماشای مصاف استقلالِ علیمنصور با پیکان خود را به ورزشگاه شهر قدس رسانده بود، منصورخانی را دید که عصا زنان و زودتر از خیلیها به سمت نیمکت تیم آبی آمد و بعد از سوت پایان جزو آخرین نفراتی بود که در قابی ماندگار کنار زمین را ترک کرد.
قابی سرشار از عشق خالص؛ پدر سالار پیر و تنها که دستی به عصا و دستی به لبه نیمکت با حالتی خمیده همچنان حکم کوه استوار را برای آبیهایی دارد که در آن لحظات فقط خدا میدانست چه تلخیهای در انتظارشان است.
مساوی آخرین نتیجه پسران آبی در حضور پدری بود که چشمانش فرو ریختن که نه، حتی تحمل دیدن ترک برداشتن بنای باشکوه لاجوردی فوتبال قاره کهن را نداشت. او خسته و بیمار تا آخر بازی به نیمکت تکیه داد و مانند همیشه به چیزی جز سربلندی نام استقلال فکر نکرد.
شاید آن روز آخرین پرده از نمایش عاشقانه پدر سالار و استقلالش رقم خورد اما ثبت ماندگارترین سکانس تعصب و غیرت از مرد آبیِ عمیق میتواند بهترین میراث و مهمترین شرط برای کسانی باشد که میخواهند در تاریخ باشکوه این باشگاه بااصالت پا جای پای پدر بگذارند.
هادی شاه مرادی
۱ نظر
کاش مدیریت و ارکان باشگاه بدونن کجا کار میکنند و چه بزرگانی در این باشگاه بدون منت و ریا جانفشانی کردند نه خدمت…